رویای نیمه شب....
دیشب رؤیایی داشتم. خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم، همراه با خود خداوند و بر روی پرده ی شب.
تمام روز های زندگی ام را همانند فیلمی بر روی پرده، می دیدم.
همانطور که به گذشته ام می نگریستمروز به روز از زندگانی ام را، دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد. یکی مال من دیگری از آن خداوند.
راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته به من، خاتمه یافت.
آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم، در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت و اتفاقا آن روزها، مطابق با سخت ترین روزهای زندگی من بود!
روزهایی با بزرگترین رنج ها، ترس ها، دردها و...
آنگاه از خداوند پرسیدم: خداوندا! تو گفتی که در تمام ایام زندگی با من خواهی بودو من هم پذیرفتم که در تمام ایام زندگی با تو باشم.
خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات سخت و دشوار مرا تنها گذاشتی؟
خداوند پاسخ داد :بنده ی من! به تو گفتم در تمام سفر زندگی با تو خواهم بود و هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت، نه حتی برای لحظه ای و چنین نیز نکردم!
در آن روز هایی که فقط یک رد پا بر روی شن ها می دیدی، این من بودم که تو را به دوش می کشیدم.
نظرات شما عزیزان:
hosein0005 

ساعت19:38---17 آذر 1394
از وبلاگت واقعا خوشم اومد موفق و سر بلند باشی
پاسخ:ممنوووون
پاسخ:ممنوووون